امروز اگه نرم بیرون می پوسم!
بابا من چرا اینقدر بیرونی شدم!:))
خاطرات؟!!!
اممممم
هیچی! همچین چیزایی نیست!
فقط کوشش می کنم که دیگه نبینم. اما دلم بدجور می خواد! ولی زورمو دارم می زنم دیگه!
می گما بهتره که یه دفتر خاطراتی بگیرم! تا بتونم همه چی رو توش بنویسم!
نـــه! اونم به درد نمی خوره! چون همیشه می ترسم یکی پیداش کنه و دوباره سانسور می شه! لا اقل این جا یه جورایی مطمئنم که کسی از خونوادم و اینا پیداش نمی کنن!

امروز یه گله ای می خوان برن اکوا پارک!
یه عالمه آدم از مدرسه بیشترشون اهوازیا و اینا!
از بعضی هاشون هم اصلا خوشم نمیاد! اما خب دوستای من بینشون هستن! می رم یکم حال و هوایی تازه کنیم!