امروز رفتم مدرسه واسه نتایج کنکور و اون گواهی پیش دانشگاهی!
صادقی رو هم دیدم! عکس نبرده بودم بنابراین بازم باید برم!
بعدش بیکار بودم رفتم جهرا عبدالله رو برداشتم آخه امشب ساعت ۱۰ داره می ره مسافرت! واسه یه ماهی!شاید دیگه نبینمش! بعدشم گفتم یه سری به مغازه مجتبی بزنیم که رفتم البدبختی!!!! داییم اون ورا بود! اصلا خوشم نمیاد از این یکی! هیچی! اونا رو تعریف نکنم بهتره! آخه اون طرف وایستاده انتظار داره من برم با اون قیافه ش! بعد که حواسش نبود اومدم بیرون زود تند اونم اومده بیرون! یعنی همینجوری اومده و نمی دونسته که من اینجام! بعد سلام کردم و اینا می گه اینجا چیکار می کنی! گفتم همینجوری اومدم... بعد گفتم خب بیا می رسونمت خوشبختانه ماشین داشت! الحمدلله! مال یکی رو گرفته بود. گفتم مزاحم نمی شم منم گفتم باشه!

خداحافظ! رفتم به مصطفی هم از مغازه مجتبی زنگ زده بودیم! یعنی مجتبی زنگ زد!

بعدش اونو که می رفتیم برداریم مرتضی زنگ زده که منم کار دارم با هم بریم! طرف اومد ماشینشو پارک کرد با ما سوار شد و رفتیم! حالا کجا؟ می خواد بره دفتر هواپیمایی هما که جاشو هم نمی دونه کجاست! یه ساعت گشتیم آخر سر از تو دفتر آسمان از یه خانومه باا ادب

پرسیدم جاشو بهم گفت!
اونجا هم رفتیم بلیط یکی دیگه بود اوکی ش کرد و تموم! خلاصه یه ساعتی علاف بودیم به خاطر این! آخرشم میگه کجا می رین؟دیر شده دیگه! گفتم مرتیکه تو ما رو علاف کردی آخرشم؟! ببخشید هاان ما واسه کار شما نیومده بودیم! می خواستم بریم بپلکیم یه کمی... رفتیم کباب گرفتیم از کباب الحجه!

و رفتیم لب دریا رو صندلی های KFC خوردیم!

راسی! اونجایی که کباب می گرفتیم! یه دو تا دختره یی با مامانشون تو ماشین نشسته بودن و بدجوری نگاه می کردن! انگاری مثلا می شناختن! معلوم بود که ایرانی کویتی بودن. خلاصه آخر منم دیدم نمیشه انگاری اینجوری کردم واسش

و رفتم تو کبابیه! :-) دیگه تا یه مدتی نگاه نکرد! :-))
همین دیگه! از اونور هم مرتضی برد و رسوندمشون خونه و بای بای اومدم طرف خونه!
راسی رفتم شوییخ ببینم یوسف رو میبینم نبودش! یعنی پیداش نکردم! و بیخیال شدم! الانم خیلی خسته مه! اما اگه بخوابم دیگه شب خوابم نمی بره!
تا ببینیم چی میشه!
اینم بگم که همین چند دقیقه پیش برگشتم از صبح ساعتای ۸:۳۰ یا ۹ که رفته بودم!
فعلا...
خدانگهدار
سلام دریایی... خوبی؟ اوضاع بر وفق مراده ؟ حوصله کردی یه سری بزن به کلبه من ...
سلام ..میگم راستی این خاطرات تو هم جالبه ها منم شاید یه روزی بنویسم اینجوری
ما رو هم خبر کنین هر وقت نوشتین! :-)
دوست دارم بیام بخونم! :)
حالا رتبه ات چند شد؟:)
نمی دونم! :(
ولی تجربی نوشته بود غیز مجاز! ولی کنکور زبان رشن.
یعنی اینا رو تو سایت سنجش دیدم!