عادت

 

 

به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من

ای حضورم از تو تازه  ای نگاهم از تو روشن

به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم

مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم

لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو

تجربه کردن مرگِ زندگی کردن بی تو

 

من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم

از سکوت و گریه ی شب به تو هجرت کرده بودم

با گل و سنگ و ستاره از تو صحبت کرده بودم

خلوت خاطره هام رو با تو قسمت کرده بودم

 

به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من

ای حضورم از تو تازه  ای نگاهم از تو روشن

به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم

مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم

لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو

تجربه کردن مرگِ زندگی کردن بی تو

 



در خواب ناز بودم شبی
دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او
دیدم غم است در می زند
ای دوستانِ بی وفا
از غم بیاموزید وفا
غم با همه بیگانگی
هر شب به من سر می زند..!!

پنجشنبه شب :D

شاطی شویخ


سیلام،
خب دیگه  می دونی که چی می خوام بنویسم دیگه !
دیشب شب جمعه بید دیگه!
لب دریا بوودیم با بچه ها! این دفعه رو ماهی گیری نکردیم که باز مثل هفته پیش دوتا زبیدی و ۱ هامور و ۱دونه هشت پا بگیریـــــم!

اما تیریپ گشتن و تلپ شدن لب دریا کلی حال داد!

مخصوصا وقتی یهویی از ناکجا آباد بعضی ها رو دیدم!
And I was like:
loool
جالب هم خودشو زووود جم و جور کرد و رفت اونور!
خداییش هم خشگلتر شده بوود!
اما خب به عنوان اولین باری که دیدمش بعد از این همه مدت و بعد از اون جریانا حس خوبی داشتم! یعنی حسی که فهمیدم بهترین کار بود! اینطوررری آزاااادم!
اما تیریپش رو برم!‌ همیشه هم اینطوری بود نامرده!‌ 

خلاصه!‌ اونم از اون تابلو بازی که در آوردم‌‌ !!
بعدشم که از اون مسخره بازی که بازی ها واسه یکی دو دینار درآوردن و ما رو بردن یه رستورانی که همچین حال نداد غذاش!
اما خداییش همین که با جمع باحال باشی کلی حااال می ده به آدم!
لوووول! بعدم کافی شاپه!!!‌ =))
خلااصه توووووپس و جایتان خالی‌ !
سپیده دم بود دیگه با اون هوای عالی اش و اون روشنایی باحال که برگشتیم خونه!