ّI love you God
You know I do
From the bottom of my heart ;)


*تموم بدنم درد می کنه! از جمعه دوباره بدنسازی رو شروع کردم! آخه رمضان که اومد تنبل شدم و ولش کردم! اما اون موقع ها بدون برنامه می رفتم و فقط همینجوری تمرین می کردم! حتی نمی دونستم کدوم دستگاه مال کدوم قسمت بدنه:))
جمعه که رفتم یه مرده یی اومد گفت تو چی جوری تمرین می کنی! آخه من دیدمت تعجب کردم!؟ شامل بازی می کنی؟! گفتم والله ما برنامه یی نداریم و همینجوری تمرین می کنیم! خلاصه چندتا تمرین و اینا بهم داد و حسابم رو داد گف دستم! اومدم خونه همه جام درد می کرد!
امروز که رفتم تو این فکر بودم که بازم هست که یادم بده یا نه؟! اگه اون یکی ایمن که اونم یکی از بدنساز ها و به اصطلاح غولای اونجاست بپرسم یا نه؟!
که رفتم هم ایمن بود هم این یارو که اسمشم نفهمیدم. بعد تا سلام کردم گفت آهان بیا امروز مدرب(مربی) هم هست بیا پیشش بهت یاد بده! رفتم نزدیک داشت با یکی حرف می زد!
عجب عضلاتی!!! 
خلاصه اون مرده باحاله هم وایستاده بود که این حرفشو تموم کرد بهش گفت این احمد هم جدیده و خجالت می کشه بپرسه!  خلاصه اون اول سوال کرد که چند سالمه و عضو باشگاه هستم یا نه! گفتم ۱۸ و کمی گفت اوکی! بعد یکی یکی بهم که چیکار کنم و چطور و اینا! منم کم نمی یاوردم بعضی جاها هم وزنه ها رو زیادتر می کردم بعضی جاها کم!
خلاصه ۵ تا ۷ ! الان کــــــوفته ام!

* ۱۳ بدر؟! امممم، همین بالایی رو هم به ور نوشتم! آخه یه بار پاک شد! رفتیم خوش گذشت آقای شامانی هم بود! کلی کیف کردیم! بعضیا هم اومده بودن! آقای شامانی هم دیدش! منم اولین بار بود بیرون از مدرسه و بدون مانتو می دیدمش!
ولی دیگه تمومــــــــــــــــــه!!!!!!!!!!  :)
خوشحالم! بلاخره!
راسی دوربین دیجیتال یکی از بچه ها رو گرفته بودم! عکس هم حسابی گرفتم! از دعوا ها هم عکس گرفتم! اما این دوربینه یه چیز بدی که داشت این بود که وقتی یه دکمش رو می زدی همش پاک می شد!  یکی از بچه ها که نمی دونست همینطوری زد و ........! همش رفت!
دوباره گرفتم اومدم خونه دیدم روشن نمیشه!‌:))‌ یگ بدبختیی بود!

*حوصله مدرسه رو ندارم! حوصله ندارم اونایی رو ببینم که با من اونطوری کردن بدبختی اینه که یکی تو کلاسمه! یکی هم تو اتوبوسه!!!! خداییش از ریختشون حالم به هم می خوره! مخصوصا اونی که تو کلاسمه!!!!

سیزده بدر

سلام!
خیلی حال داد
خوش گذشت!
کیف کردم حسابی

بازم مثل همیشه دعوا هم شد!
با رفیق مفیقا صفا هم کردیم!

جریانات رو بعدا می نویسم الان حالش رو ندارم که کوفته ام!
دیشب رفته بودم دریا (۱۲ بدر) ساعتای ۴ صبح برگشتیم خونه! امروز هم ساعتای ۱۰ رفتم ۱۳ بدر! :)

این مهدی کی بوده دیگه؟!
خیلی با معرفته!

خدایا حسابی کمکم کردی مرسی!
اما هنوز اون کمک بزرگه رو نکردی!
هر جور راحتی! فقط پلیز همین الان!!!!! :(

یکی از جملات مهدی و من خیلی خوشم اومده ازش:
I'll never let another Chick bring me down!!