-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 00:12
یادش بخیر جوونی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 15:15
میخواستم بــِت بگم چقد پریشونم ... دیدم خودخواهیه ! دیدم نمیتونم ! تحمل میکنم بی تو به هر سختی ... به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی... به شرطی که بدونم شاد و خوشبختی به شرطی بشنوم دنیات آرومه که دوسش داری.. از چشمات معلومه ! یکی اونجاست.. شبیه من.. یه دیوونه!.. که بیشتر از خودم قَــَدرتو می دونه چیکار کردی ؟ که با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 16:33
*مسئله اینجاست که خودمم دقیق نمی دونم چی می خوام. اما تنهایی شدیدی حس می کنم با اینکه دوستان زیادی دارم. خودمم میدونم که رسیدن ما به هم درست نبود! مشکلات اگه داشت می شد حل اشون کرد اما اینکه اگر بعدا بین خودمون مشکلات به وجود میاومد چی؟ نمی تونستم هم باهاش بازی کنم که. میاومدم مثلا چی می گفتم؟خیلی ازتون خوشم اومده...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آذرماه سال 1387 00:43
بارون امشب توی ایوون مثل آزادی تو زندون بی صفا بی تحرک بی ریا بود توی زندون می کنه جون مرد با همت میدون توی فکر رای فرجام امیره بی سرانجام نداره حتی رفیقی که بگه دردش رو درد دیدن و نگفتن بی سرانجام توی فکر آسمونه که بباره بلکه تو قطره ی بارون بتــــــونه اشـــــــــــک خـــــــدا رو هم ببینه نمی دونه حتی اشک هم دیگه...
-
The island is calling again,
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 20:43
Lost returns with Season 5 on January 21, 2009
-
داستان واقعی و باحال
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 21:49
گفتگویی که واقعا روی فرکانس اضطراری کشتیرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل (Finisterra (Galicia میان اسپانیایی ها و آمرییکایی ها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ ضبط شده است . اسپانیایی ها (با سر و صدای متن ) : A-853 با شما صحبت می کند. لطفا ۱۵ درجه به جنوب بچرخید تا از تصادف اجتناب کنید. شما دارید مستقیما به طرف ما می آیید . فاصله ۲۵ گره...
-
برف
پنجشنبه 11 بهمنماه سال 1386 12:33
*از روز سه شنبه که هوا طوفانی بود! شبش شروع شد برف اومدن! تا الان که پنجشنبهس همینطور یک ریز داره می یاد!! سالهای قبل سالی یه بار برف می یومد و تموم! امسال این دفعه دومه که سه روز طول کشیده! و البته همه کلاس هایی هم که داشتیم Cancel
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 بهمنماه سال 1386 13:50
گفتمش بی تو چی می باید کرد؟ عکس رخسارهی ماهش را داد گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد وقت رفتن همه رو می بوسید به من از دور نگاهش را داد یادگاری به همه داد و به من .. انتظارسر راهش را داد!!
-
درسی از خدا
چهارشنبه 3 بهمنماه سال 1386 16:29
اون روزی دوتا امتحان تو یه روز داشتم! یکی ۲ تا ۳ اون یکی ۳ تا ۴! دوتاش هم سخت! گذاشتم گذاشتم شب امتحان رفتم کتابخونه و ۴ ساعتی خوندم. و صبح تا قبل از ساعت ۲، انصافا بد نبود!یکی ۱۸.۵ از ۲۵... اون یکی ۸ از ۱۰. امروز یه امتحان شدیدا سخت داشتم که ۲ از ۲۵ آوردم firstش رو! قرار شد بخونم شدید و جبران کنم... مووند مووووند...
-
ایران (این چندمین پسته که عنوانش ایرانه ؟)
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 20:21
*دیشب اومدم با کلی ذوق و شوق و اینا نوشتم! قاطی پاتی شد و نرفت! الانم هرچند خوشحالم و ذوق زده ولی خدایی خسته مه!! همینطوری خدا قبول کنه دارم می آم ایرااان بلاخره کارام جور شد! حالا دقیق معلوم نیست کی باشه! اما تا همین یه هفته دیگه ست! *خیـلـــــی وقت بود چیزی ننوشته بودما!!! دیگه اصلا حس و حالش نیست! اون چیزای قبی...
-
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
شنبه 7 بهمنماه سال 1385 20:20
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1385 15:14
نم ــــــاد فـــــــروهر نیاکان ما از چند هزار سال پیش دریافته بودند که هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر ( Fravahr ) سرشته شده که پویندگی و بالندگی انسان از کوشش و جوشش آنهاست. فروهر از دو واژهی "فره" به معنی جلو، پیش و "وهر" یا ورتی به معنی برنده و کشنده درست شده است و شاید بتوان گفت از نظر زندگی،...
-
موج
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 23:08
من آن موجم که آرامش ندارم به آسانی سر سازش ندارم همیشه در گریز و در گزارم نمیمانم به یکجا بیقرارم سفر یعنی من و گستاخی من همیشه رفتن و هرگز نماندن هزاران ساحل رو نادیده دیدن به پرسشهای بیپاسخ رسیدن من از تبار دریام از نسل چشمه سارم رهاتر از رهایی حصار بی حصارم صاحب حصار من نیست پایان کار من نیست همدرد و یار من...
-
یا علی
شنبه 22 مهرماه سال 1385 00:05
دلا باید به هر دم یا علی گفت نه یک دم بل ، دمادم یا علی گفت یقین خالق زمان آفرینش به گوش کل عالم یا علی گفت خمیرخاک ادم را سرشتند چوبرمیخاست اوهم یا علی گفت نزول وحی چون فرمود سبحان ملک در اولین دم یا علی گفت رسول ا... شنید از پرده غیب ندایی آمد آن هم یا علی گفت شنیدم چون محمد شد به معراج به معراج خدا هم یا علی گفت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 16:49
سلام، دیشب رسیدم اردن.. و مستقیم اومدم طرف اتاق قدیمیم! از شانس من هم که خالی بوهنوزد و همین حالا تمیزش کرده بودن! امروز هم کاری نکردم.. فردا ایشالله می رم دانشگاه ثبت نام و غیره.. آهان، هر طور شده به قولم عمب می کنم!هر طور شده !! فکر نکنم همینجا بمونم و احتمالا امروز یا فردا در بیام! حالا تا ببینیم چی می شود! فعلا..
-
بازم سفر ..
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 22:06
*دو هفته ای می شه برگشتم !! اصلا حس نوشتن نبود! مصطفی دیروز یعنی پنجشنبه برگشت تهران.. منم دوشنبه دارم می رم به احتمال زیاد! دوستان از دور می بینن می کن خوش به حالت همش در حال مسافرت و یه پات کویت و یه پا ایراااان و .....!! نمی دونن خودم خسته م از این وضع!! هر چه زودتر به استقلال کامل برسم بهتر !! فقط باورم نمیشه...
-
یزد
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1385 18:04
فعلا اینجام دیگه! اومدم پیش مصطفی! هتل جهانگردی! تا دو روزی هم باشم یحتمل! *یه چیز خیلی جالب! دلم بدجوووووری واسه کویت تنگ شده اما نمی تونم هم از اینجا دل بکنم و زودتر برم..!!! چیکار کنم؟! این دوتا کشور عشقای زندگی منن!! و متنفرم از اردن! هر بار هم یادم می افته دارم می رم اونجا هااا اصلا یه طوریم می شه! خدا خودت یه...
-
شمااال
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 17:29
*جرج برنارد شاو: "بیهوده است که در زندگی تلاش کنید خودتان را پیدا کنید، باید تلاش کرد که خود را خلق کرد" به به! می بینم که بــــــله!!! *دعوت بودیم خونه ی یکی از بچه ها!!! آقا حسااابی خوش گذشت! شنا تو دریا! مسخره بازیها! نارنجستــــان که نگوو!!! حیف که اونجا کم بودیم وگرنه باحالتر هم می شد! به قول مصطفی خرد هم شدیم!!...
-
تهران
جمعه 6 مردادماه سال 1385 16:19
تهرانم.. *امروز هم دربند بودیم! ساعت حدود ۷ صبح حرکت کردیم و کوه نوردی بود تا الان که ساعت ۴ بعد از ظهره! خوش گذشت! خیلــــــــــــــی حوش گذشت! با همه نق زدنهای بچه های بی حالی که باهام بودن! با همه بچه بازیا و قهر کردنهای دم به دقیقه شون! خیلــــــی زیادی خوش گذشت دیدن مردم با صفای ایران! مردمی که واسه ورزش و خوش...
-
اینم از این
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 02:28
والله چی بگم؟! شرمنده تم دیگه خودتم می دونی من هیچ وقت اهل نوشتن و اینا نبودم! حالا خدمت جنابعالی عرض کنم که جمعه دارم می رم مشهد! مامان رو می ذارم اونجا و دو روزی ممکنه تو هتل بمونم اگه عشقم کشید - حوصله فامیلا ندارم - و بعد تهران! البته ناگفته نماند که نامرد بزرگ مصطفی یه نامردیه بزرگی در حقمون می خواد مرتکب بشه...
-
فال
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 22:38
دل غمـــــدیده یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد آن جوانبخت که میزد رقم خیر و قبول بنده پیـــر ندانم زچه آزاد نکرد کاغذین جامه بخوناب بشویم که فلک ره نمونیم به پای عــلم داد نکرد دل بامید صدایی که مگر در تو رسد ناله ها کرد درین کوه که فرهاد نکرد سایه تا باز گرفتی زچمن مرغ سحر آشیان...
-
آونچه که می خوام ..
جمعه 19 خردادماه سال 1385 22:59
از این به بعد قانون من: رویایی رو ببین که می خوای ، جایی برو که دوست داری ، چیزی باش که می خوای باشی ، چون فقط یک جون داری و یک شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی
-
طـــلا بــــانوی نــــاب خــــاوری !!
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 23:32
سلاااام! از روزی که اومدم اردن اینقدر خوشحال و شارژ نبودم جان خودم! خدمتتان عرض کنم که دیروز هم بازی تیم راه آهن دخترای تهران با دخترای سوریه بود که ایران ۱-۰ برد بازم! و اما امروز! ساعت ۸ بازی داشتن با تیم دخترای لبنان! این تیم یکی از قویترین تیم های این دوره بود و بچه ها نگران هم بودن! اول بازی باز هم دخترای تیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 01:20
سلاام!! لانگ تایم نو کام هییر! خووب! امروز یه اتفاقی افتاد که بسی شادمانمان کرد گفتم بیام بعد از مدتها بنویسم اینجا! البته نوشتنم هم یادم رفته اما خوب حالا! دیروز یکی از بچه ها گفت که سفارت پاکستان بهش زنگ زدن که تیم فوتبال دخترا پاکستان دارن میان بازی دارن با اردن! می ریم تشویق؟! گفتیم اوکی! خلاصه یکی لباس آستین...
-
حرفهای نگفته ... The UnTold
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 00:58
! This Is Not The First Time Your Going Withought Glancing Behind !Each time, You Went To Find Your Self Somewhere Else! Each Time, You Came Back !And Still, You Can't Be Honest To Your Self نیای روزی که رو لب باشه آهی نه عشق باشه نه از من یک نگاهی نیای روزی ببینی از غم تو نمونده بر سرم موی سیاهی !Why Is This Fear Of...
-
به انتظار غریبه ی زیبا
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 19:15
لحظه ی هجوم غربت لحظه ای که تو رفتی سیل غم زندگی مو برد وقتی که پل رو شکستی تو بخیر ما به سلامت عاشقی به ما نیومد بانوی عزیز عشقم بدتر از همه در اومد اشتباه بود اشتباه بود دل به تو بستن گناه بود اشتباه بود اشتباه بود دل به تو بستن گناه بود چه شبهایی گریه کردم تو به عالم خنده کردی آغوش خداحافظی رو حتی حوصله نکردی نه تو...
-
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 13:23
*دیروز مجبور بودم واسه یه مدتی رو که نرفته بودم دانشگاه برم دنبال استادا و پاچه خواری ! چیزی که اصلا اهلش نیستم! وقتی دیدم خودشونو دارن می گیرین و می گن بعدا بیا و اینا اصلا بیخیال شون شدم! فعلا هم نمی دونم چی خواهد شد ! مطمئنا اونا هم سر دنده لج می ندازند ! اگه خودم مسخره بازی درنمی یاوردم الان مجبور نبودم که...
-
عادت
دوشنبه 23 آبانماه سال 1384 06:36
به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگِ زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه ی شب به تو هجرت کرده بودم با...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آبانماه سال 1384 00:40
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در می زند در را گشودم روی او دیدم غم است در می زند ای دوستانِ بی وفا از غم بیاموزید وفا غم با همه بیگانگی هر شب به من سر می زند..!!
-
پنجشنبه شب :D
جمعه 14 مردادماه سال 1384 18:25
سیلام، خب دیگه می دونی که چی می خوام بنویسم دیگه ! دیشب شب جمعه بید دیگه! لب دریا بوودیم با بچه ها! این دفعه رو ماهی گیری نکردیم که باز مثل هفته پیش دوتا زبیدی و ۱ هامور و ۱دونه هشت پا بگیریـــــم! اما تیریپ گشتن و تلپ شدن لب دریا کلی حال داد! مخصوصا وقتی یهویی از ناکجا آباد بعضی ها رو دیدم! And I was like: loool جالب...