این چند روز!!

 خب!!
پنجشنبه رفتم دنبال عبدالرحمن و با هم رفتیم بپلکیم!
اولش که اون باید از یه بانکی پولاشو در میاورد که تازه رسیده بود!
دو بار زد که یه مقدار پول دربیاره. تو ورقه نوشته بود پسورد اشتباهه! بهش می گم تو مطمئنی همینه؟!!! می گه آره باباااا من خودم تا حالا چندبار درآوردم با همین پسورد! آخرش که زنگ زد خونه فهمید پسورد رو اشتباه زده! اما دیوونه ه! زنگ زده بود خونه ش و قرار بود اونا پسورد رو بگن اومد دفه سوم هم امتحان کنه! گفتم دفعه سوم کارتت رو می گیره هاااان! گفت بی خیالش و زد. شانس آورد کارتش رو نگرفت!اما وقتی پسورد درست رو هم زدیم دیگه از پول و اینا خبری نبود!!
نوشته بود چون سه بار پسورد رو اشتباه زده دیگه از پولات خبری نیست! (یا همچین چیزی)
حالا باید بره بانک و بگه که غلط کردم و ....... منو ببخشید!!  
خلاصه حالش از این بابت گرفته شده بود!

* بعد هم رفتیم دنبال ممد یعنی اولش که رفتیم اونور پل نزدیک مدرسه پارک کردیم ماشین رو و رفتیم پیش ش.. که گفتش ساعت ۳ باید بره یه جایی و به من فهموند که کجا!! با ایما و اشاره  منم گفتم اوکی! خلاصه تو راه زیر پل تا مدرسه و برگشت یه عالمه خاطره زنده شد و مخ این رفیقم رو خردم و همه رو با تفاصیل دقیقش تعریف می کردم براش!‌حتی جاهای دقیق و اینا!!
بعم که برگشتیم تو ماشین و می خواستیم بریم خونه ممد که نزذیک اونجا بید تو راه دیدیمش! ای ناقلاااا!!!
هیچی دیگه! قرار این بود که بریم ماهی گیری مثل هر دفعه!! اما بازم یه چیزی که به عنوان طعمه استفاده کنیم پیدا نشد!! به جاش پاسور خریدیم و رفتیم بازی! راستی شهنام هم باهامون بید! همین دیگه! خوش گذشت! آخه با دوستان همه جور کاری خوش می گذره! بعــــــــد! آهاااااااااااااان!اون یارو که تو تالار وحدت ارادت داشت نسبت به ما رو هم دیدم!‌
اما! به خوشتیپی اون موقع نبید!
بعد هم رفتیم McDonalds یه چی بخوردیم. من که از غذاهای McDonalds هیچ وقت خوشم نمیاد! خلاصه این عبدالرحمن کلی با بلبل زبونیهاش ما رو خندوند! بعدشم که تو راه کلی مسخره بازی و حرف و اینا! 
وقتی هم ممد و شهنام رو رسوندیم خونه شون! عبدالرحمن گفت بریم خونه؟!‌(یعنی هنوز زوده) همون موقع هم ش... زنگ زد که من فلان جام می تونی بیای دنبالم؟! چون خیلــــی نزدیکش بودیم قبول کردم! رفتیم دنبالش و باز این دفعه با اون لب دریا و یه عالمه حرف! این ش... کسی که باهاش بره بیرون امکان نداره حوصله ش سر بره! همیشه یه موضوعی میاره که سرش بحث کنی و کیف کنی حتی اگه بحث کردنه نتیجه یی نمی ده!
خلاصه بعدم گفت بریم بازار! می خواست واسه نمی دونم کی که تو ایران بهش گفته بوده از این گردنبندای عربی بخره! رفتیم تو بازار سالمیه و یه عالمه گشتیم!
راااااســـی! همون اول کار اونی رو که لب دریا با ممد و شهنام و اینا دیده بودیم بازم دیدم!‌اونم تعجب! حتما گفته این دیگه چه موجودیه هر جا می ریم هست!
آخرش هم یه عالمه خرت و پرت گرفت این ش..... و با یه عالمه تاخیر راه افتادیم طرف خونه! نزدیک مدرسه هم که رفت نون بگیره واسه خودش وایستاده بودیم! ات.... رو دیدیم! جب روزی بود!
بعد هم هیچی! برگشتیدیم خونه!
بعد کلی خوش گذرونی که خوب نیست همشو اینجا بنویسیم!
خونه هم اعصابا همچین سالم نبود خونه بخاطر تاخیر!
آخه بقیه می خواستن برن بیرون! که ماشین بابام هم خراب می شه و نمی تونن!!
این یکی هم دست من و اینا هم گیر می افتن خونه! گناه دارن همه چی شون رو هم آماده کرده بودن!  
دیروز هم که بابام این یکی ماشین رو برد!
کار خاصی نبود ما بکنیم
آهان وقتی داشتم باشگاه می رفتم ممد زنگ زد که پارک احمدیه!‌ که کنار باشگاست!‌ دیدیمش و سوء تفاهم ها هم برطرف شد و خلاصه کلی فیض بردیم از حضور ایشون!! حالا یه چیزی هم بید که پیشنهاد کرد بهم منم فکر کنم انجامش بدم!
دعا کنین موفق بشیم!
همینا!!
روزای که خاطره ای نیست منتظریم یکی پیش بیاد بنویسیم! تا پیش میاد دیگه کسی حال و حوصله نداره بنویسه!
عجب روزگاری!!!

آلانم یه نقشه ی بدی دارم! خدا منو ببخشه! و همچنین کمک هم بکنه!
باشگاه هم برم که دیروز خیلی حال داد!!
نظرات 9 + ارسال نظر
یاس و رامین شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 02:36 ب.ظ

الهام شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:32 ب.ظ http://elham85.com

این همه خوش نگذرونید بدون من نامرداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پسرک شنبه 5 دی‌ماه سال 1383 ساعت 08:39 ب.ظ http://pesarak.co.sr

اما خیلی حال داد!
حالا وقتی الی جونمم اومد تو هم بیا دنبالمون!
من و تو و الی جونمو و مونا!
بدون مونا که نمیشه!

راستی احمد!
راسشو بگو میخوایی چکارش کنی؟! D:

الهام دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:07 ق.ظ http://elham85.com

هاهاهایییییییییی
حالا فهمیدم منظور ممد از منا کیه منا خواهر کوچولوی منه ۶ سالشه اما تورو میذاره جیب سمت چپش می ره بقالی می فروشدت ۴ تا بستنی میخره برمیگرده

امیر بایرنی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:12 ق.ظ http://hood.blogsky.com

سلام

خوبی؟؟؟؟

من آپ دیت کردم

فعلآ بابای

سودارو سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:52 ق.ظ http://soodaroo.blogspot.com

سلام

بخشید اشتباه لینک داده بودم

حذف اش کردم

معذرت خواهی

یاس و رامین پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:12 ب.ظ http://http://yasoramin.persianblog

بابا من که اولین نفر بودم ندیدی
منتها چیز شد دیگه !!!
حالاچشماینم دوباره
راستیییییییییی بازمسفارش نکنم ها ! هوای داداشم. داری که

هدی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:32 ق.ظ http://hodahodi.persianblog.com

بد نگذره ؟!
کارت مامانمم یه بار اینجوری بلوک شد... به وسیله اینجانب :دی

«««««««««««««««««««««««««««««« پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:25 ق.ظ

cheghad loooooooooooooooooooooooooooooooooos

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد