امتحانات

روز چهارشنبه ماشین Toyota Prado  آوردم خونه!‌  ۴..۲
ماشین ۰ همیشه کیف می ده سوار شدنش! :)
خلاصه خدا کنه بابام این گواهینامه بیچاره منو همین روزا بگیره که قبل از تموم شدن مدرسه هم باهاش برم!

روز چهارشنبه آخرین روز مدرسه بود!‌قرار یه جشن علکی بگیریم که اونم نشد!‌ ولی خب حال داد!  اما بعد از اینکه مدرسه تعطیا شد یه احساس جور دیگه یی داشتم! مگه دیوونم؟ خب بهتره راحت می شم دیگه...

تــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــــــــو مـــــــــــــــــــــــــش کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن!!!

هز وقت می خوام بیام بنویسم همه چیز یادم می ره!‌

آهان پنجشنبه هم رفته بودم دریا بازم! ایندفه با خونواده! خوش گذشت... اگه صبحش ساعت ۶ بلند نشده بودم بیشتر خوش می گذشت!
اممم! تعطیلات بیاد تصمیم دارم برم ایران گردی!‌ :) خدایا کمکم کن نمراتم خوب باشه!‌
تهران و مشهد رو که حتما می خوام برم!


شب شعر

امشب مدرسه هم شب شعر بوده که من نرفتم!
شامانی اومده بود پی ام داده که دوستت هم اومده بود! عجب تیپی زده بود و اینا :))
میگه اصلا آدم یه جوری می شد!‌ باید بهش بگم باباااا! آدم غیرتی می شه هاان!

بعدشم مهدی هم بوده! دیگه چی بنویسم از این چند روز....
آهان، همین یکشنبه بعدی اولین امتحان ترم هست!

راسی تا یادم نرفته اینم بنویسم:
امروز زنگ آخر یوسف می خواست بیاد مدرسه کار اداری داشت! خلاصه زنگ زد به من و منم از مدرسه رفتم بیرون که ببینمش و با هم بریم سرپرستی مدارس. رفتیم با اونی که کار داشتیم حرف زدیم بعد برگشتنی که اومدیم بیرون اون آقاهه هم که دوست من و یوسف هست باهامون اومد تا دم ماشین یوسف! چندتا از پنجره های مدرسه دختروونه هم دقیقا روبروی در سرپرستی هست! آقا تا اومدیم بیرون دخترا از تو شروع کردن شلوغ کردن و بعد که مووهات ما رو کشته و اینا ..... خنده دار بود! :)) همون موقع گفتم آقای ..... جوابشون رو بدم ناراحت که نمیشی! ولی نذاشت گفت ولش جواب حیوونا رو که نمی دن! :))‌خلاصه احتمالا می دونم کار کیا هست!‌مخصوصا که پنجره کدوم کلاسا اونطرفه! اما صدای خودش نبود؟! یا بود؟! اگر هم بوده تو اون همه صدا گم شده بید!

وقتی خودت دودستی بگیری نقطه ضعفت رو به یکی بدی!
نوقعی غیر از این داری که اونم ۲۴ ساعته ازش استفاده کنه و حالتو بگیره؟!

کلا حرف هر کی روت تاثیر می ذاره زود می دونی!!!!؟
این بدترین خصوصیتت هست!
اینو باید زودی از بین ببرم!