قالب

Background اینجا واسه کسی میاد؟
واسه من که نمیاد!

نیاد! همینجوریش هم قشنگه مگه نه؟
ساده و قشنگ!

دریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

بیشتر از هر کاری قدم زدن لب دریاش کیف داد!

اینهمه پول خرج اکوا پارک شد و اونقدر بازی و اینا! اما وقتی تنهایی لب دریا قدم می زدم بیشتر کیف کردم! وقتی رفتم نزدیکش... و سلام کردم! آره دیوووووونه م :P
خسته م هست! خواب آلود! بچه ها هم بودن! والیبال هم بازی کردیم! خوش گذشت!
اما زیاد سر حال نبودم امروز! یه جورایی ساکت تر از بقیه وفتا بودم اینو می فهمیدم خودم! نمی دونم چرا! انگار یه اتفاقی افتاده باشه در حالی که هیچی هم نشده!
این شعره رو حافظ واقعا در شرح حال من گفته!
اینجاش خیلی خوشم میاد:
*شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا داند حال ما سبکباران ساحلها

همه کارم زخود کامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

حوصله م سر رفته!

امروز اگه نرم بیرون می پوسم!

بابا من چرا اینقدر بیرونی شدم!‌:))

خاطرات؟!!!
اممممم
هیچی! همچین چیزایی نیست!
فقط کوشش می کنم که دیگه نبینم. اما دلم بدجور می خواد!‌ ولی زورمو دارم می زنم دیگه!

می گما بهتره که یه دفتر خاطراتی بگیرم! تا بتونم همه چی رو توش بنویسم!
نـــه! اونم به درد نمی خوره! چون همیشه می ترسم یکی پیداش کنه و دوباره سانسور می شه! لا اقل این جا یه جورایی مطمئنم که کسی از خونوادم و اینا پیداش نمی کنن!

امروز یه گله ای می خوان برن اکوا پارک!
یه عالمه آدم از مدرسه بیشترشون اهوازیا و اینا!
از بعضی هاشون هم اصلا خوشم نمیاد! اما خب دوستای من بینشون هستن! می رم یکم حال و هوایی تازه کنیم!